اسب آبی

گاه نوشت های یک دختر برای خودش....

ماامانم بدن درد داره و تب. فکر میکنم کروونا گرفته...خیلی زیاد نگرانشم و فکرای منفی ولم نمیکنه....

مامانم ستون این خونه اس، توو همه این سالا همیشه پشتمون بوده به هرجایی که رسیدیم‌ اول بخاطر مادرم و بعد پدرم‌ بوده... 

خدایاااا خودت کمک کن اگه کروناس خفیف باشه.... تو خودت میدونی که خونواده ما جز هم هیشکیو نداریم و چقد خودت از اتفاقای اطرافمون مطلعی....

برای سلامتی پدر و مادرم میخوام چهل روز زیارت عاشورا بخونم:( هیچ کلمه ای وصف نمیکنه اوج نگرانی و اشفتگی الانمو....

فردا براش عصااره گوشت درست میکنم...

الهی من بمیرم ناخوشیشونو نبینم....

۲ نظر ۲۲ مرداد ۰۰ ، ۰۳:۲۸
Lady T...