اسب آبی

گاه نوشت های یک دختر برای خودش....

نور

پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۴۰ ق.ظ

ما.ه رمضو.ن هم تموم شد. فک کنم بعد شاید ده سال اولین باره که یک ماه کامل رو روز.ه گرفتم( منهای ۲-۳ روز). اولش حس کردم بخاطر خونواده میگیرم چون میدیدم اونا روزن دلم نمیومد جلوشون چیزی بخورم. بعد چند روز یه سری اتفاقات درونی افتاد در من و منیکه اولش هی غر میزدم که چی آخه ادم هیچی نخوره بعدش یه هو با اشتیاق خودم شروع کردم...شاید یه تلنگر گرفتم و به رفیق چندین و چندسالم نزدیک شدم. عجیبتر اینکه شروع کردم به نمااز خوندن کاریکه باز خیلی ساله از دوران مدرسه نکردم و خیلی حس خوبی داد بهم و اینو حتی خونوادم نمیدونن چون دوست ندارم کسی بدونه نمیدونم چرا...هنوزم برام عجیبه و فکر میکنم شاید یکی از خوبیهای استاک شدن توو ایراان برام همین بود. 

حس و حال خوبیه احساس نزدیکی به خدا... من حضورش رو بارها و بارها توو زندگیم دیدم...امروز روز عیده ازش خواهش میکنم این حال خوبو از من نگیره و هر روز ب خودش نزدیک ترم کنه و این حس و حال قشنگو به همه آدما با هر د.ین و مذ.هبی بده....

آرزوی بعدیم اینه که ماه سپتا.مبر بتونم برگردم.

الهی به امید تو...

 

۰۰/۰۲/۲۳
Lady T...

نظرات  (۱)

قبول باشه خانم دکتر

حال خوبتون همیشگی

پاسخ:
خیلی ممنونم مهندس جان🌹

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی