اسب آبی

گاه نوشت های یک دختر برای خودش....

ترم کم کم شروع میشه و خبر خوب برگشت به گوش میرسه( البته درحد حرفه این ترمم انلاینه).

اوضاع کرونا به شدت بده توی ایران و همین هفته پیش یکی از اقوام رو از دست دادیم بخاطر کرونا.

تقریبا یک و نیم سال بود ک دچار سوشال انگزایتی شده بودم و اصن تحمل دیدن آدما رو نداشتم ولی این هفته یه استارت خوب بود برای مقابله با این حس‌.

گوشی قدیمیم هم متاسفانه از کار افتاد و تمام کانتکت ها و اپایی که فقط روی اون گوشی کار میکرد از دست رفت...الان کلا شماره ۱۰ نفرو‌ دارم که راضیم البته ^^
رفتم دانشگااه علووم پزشکی معرفی نامه گرفتم، واکسن زدم و باید بگم اصن هیچ ساید افکتی نداشت حتی درد هم نداشت...

امروزم ک خبرای خوبی به گوشم رسید٫ فک کنم زندگی کم کم از حالت سربالایی داره میفته توو سراشیبی‌...

یه سری فکرا توی ذهنم دارم امیدوارم بتونم عملی کنم...

چی میشه بعضی ادما از دماغ فیل افتاده میشن؟ واقعا خاکی و متواضع بودن چقد سخته مگه... بشدت از آدمایی که قیافه میگیرن بیزارم... واقعا راست میگن درخت هرچه پربارتر افتاده تر... 

 

۰ نظر ۱۷ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۰۳
Lady T...